-
زنگ زدنای یواشکی
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 22:18
سره کلاس آشپزی یه مامانه با دختره حدودن 13 14 سالَش اومده بود بعد دخیه هی میرفت تو بقیه اتاقا که چراغاشم خاموش بود و کسی نبود....چندبارم رفت تو دسشویی مامانشم تا میدید دخترش نیس گوشیشو در میاورد زنگ میزد به دخیه که ببینه درحال مکالمس یا نه بعدم دخترشو صدا میزد و میرفت دنبال دخترش..... 5 6 بار این اتفاق افتاد...کلن دلم...
-
واقعا
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 22:18
عاشق نشدن هم خودش موهبت بزرگیه واقن ولی اینکه نتونی عاشق شی، بد دردیه ! +فک میکنم دومیَم، ولی تظاهر میکنم اولیَم
-
به شدت به همه توصیه میشود...
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 22:18
اگه تمومه شب و روز بشه زمستون، گله نیست... اما اگه وقته سفر تنها بمونیم چی میشه؟.... یه روز اگه چشمای سار دیگه نباره چه کنیم...ابرِ بیاد و با خودش بارون نیاره چه کنیم،چه کنیم،چه کنیم اگه شکستیم بی صدا،به شب نشستیم گله نیست،اگه سکوت سهممون قصه نیست،زخم رو سینه قصه نیست،هجوم کینه قصه نیست،بغض نجیب آسمون اما مگه میشه...
-
به شدت به همه توصیه میشود...
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 22:17
نمیشه دل به هر کس داد نمیشه دل به هر کس بست نمیشه رفت و راهی شد رسید اما به یک بن بست چه رسمه ناهماهنگی همیشه رسم تقدیره نمیشه بود و عاشق بود واسه عاشق شدن دیره نمیشه شب به شب خوابید فقط کابوس وحشت دید نمیشه در سکوت خود صدای گریه رو نشنید نمیشه غرق در غم بود ولی از گریه رو گردوند نمیشه تا ته آواز فقط از ترس فردا خوند...
-
شاید بلاخره بیاید....
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 22:10
صبر کردن واس چایی که سرد بشه.... نه حسش هس پاشی بری آب سرد بیاری، نه منتظر بمونی سرد شه... انقد امتحان میکنی که زبونت میسوزه ، قند تو دهنت آب میشه.... کلن چیزه بدیه صبر کردن واس اینکه بستنی که از فریزر در آوردی یکم آب شه....مخصوصن اگه لیوانی باشه...هی فشارش میدی....هر با قاشق زیرو رو میکنی بستنو....هم میزنی....میزاری...
-
نیازمندی هام
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 22:10
به حداقل یک عدد دانشجوی مهندسی فیزیک الزهرا ، ورودی 91 ، و بیکار در 24ساعت ، ترجیحا" ساکن تهران نباشد، شدیدن نیازمندم +ورودی 91م نبود اشکال نداره +رشتش فیزیکه خالی هم بود اشکال نداره +15 ساعت هم بیکار باشه اشکال نداره +فک کنم تو آینه همچین کسیو راحتتر پیدا کنم :| +ینی واقن از بین 30 نفر ، بجز من یکیشون تو نت...
-
مرداد Leo اسد...
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 22:10
اینایی که تو آرشیوشون بجای مرداد مینویسن "امرداد " ، اینا یا مردادین، یا " پ ارسی را پ اس بداریم" اولیارو دوسشون دارم همین! +مخاطب خاص: همه ی پرشین بلاگیا +اصن اگه من با یه خارجی ازدواج کردم، به احترام ماه تولدمم شده اسم پسرمو میزارم لئو (LEO) ... +خودمونیم ولی تو صورت های فلکی اصن "شیر"...
-
left SHIFT
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 22:10
خیلی وقت پیشا جلو یکی داشتم چت میکردم بعد خیلی توهین آمیز برگشت گفت تو که انقد ادعات میشه چرا واس "!" گذاشتن از شیفتِ چپ استفاده نمیکنی!؟ هیچی دیگه الان داشتم کیبوردو نیگا میکردم،دیدم ئه شیفته چپم چقد از بقیه تمیزتره +از همه بیشتر هم به space علاقمندم.به خاطره تفاوته صداش ..... +خودمو بکشم بازم هیچ کاری با...
-
از دسه این خارجیا....
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 22:08
ظهرا "مجید دلبندم" رو میزاره یکم بعده ناهار :) +الان اگه یکی یگه مجید دلبندم، منظورش اونیه که دسش دراز بود یا اونی که تو سیب خنده دیلالوگش همش این بود که " مجید دلبندم اون فلانه، نه بهمان " ؟! +من که میگم کارتون شگفت انگیزانو ایدشو از همین مجید دلبندم ما ساختن +جزو آرزوهای بچگیم بود داشتنه اونجور...
-
نمیدونم نباشی چیه چارَم.... :-*
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 22:08
ببین چه خوبه حالم، آخه من تورو دارم.... + ash1 - دانلود +ازوقتی این موزیک اومد من عاشقش شدم. هرچند پسره خیلی زشته ولی دوسش دارم .فقطم همین موزیکشو دوس دارم. ویدئوشم دوس دارم. رنگ لاکه دخیه هم دوس دارم. اصن همه چیشو دوس دارم ( با اینکه همه چیش عالی نیس!) +از نوشتنه اسمش خوشم میاد. به یاده پریا که میگفت اگه پسر بودم دوس...
-
خود زیاد گنده بینی ;-)
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 22:08
شما هم مثه من هرسری آپ میکنین بدو بدو میرین صفحه اول که اسمتونو تو وبهای به روز شده ببینین و بعد هم همینجوری کلی ذوق میکنین!؟ + تو بلگفا هم همینکارو میکردم. + همشم به خودم میگم این منمااا!!!
-
من مهلام !
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 22:08
چرا هرکی اینجا کامنت میزاره، اولش میگه" منم فلانیم :) " ؟!
-
بهترین انتخاب ها :)
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 22:07
با بابام رفتیم تو فروشگاه. گفتم تو برو گوشت بخر من میرم صابون شامپو اینا کاملنم بم گفت چه نوع صابون و چه نوع شامپویی وردارم.... بعد چیزایی که من ورداشتم ::: صابونه خیار چیپس هالوپینو صابونه با رایحه ی بنفشه ی ساحل نیل و روغن گیاهی الیمی :دی شامپو آلوئه ورائه فیروز مخصوص بچه ها ( چشمو نمیسوزونه ) +عاشق اینم چیزایی که...
-
انواع سرماخوردگی...
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 21:59
عطسه ی لعنتی 4 5 ساعته گیر کرده نمیاااااد :(( نصفه بسته آدامسه اکالیپتوس خوردم ولی بازم تا نصفه میاااد :(( خدا یه کاری کن این عطسهه بیاد بعد من بخوابممم +عاشقه در آوردنه ادای این سرماخوردگی باکلاسام :دی لباس آستین بلند میپوشم ( حتمن جیباش رو شیکم باشه و کلاه هم داشته باشه ) کلاهشو سرم کنم موهامو زیرش یه کلیپس میزنم که...
-
تجربه ی لذت پارتی داشتن :|
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 21:59
من : پریماه آدرس زبانکدتو بده؟ پریماه: فلانجا، فقط رفتی نگو دختر خاله منی :| من: باشه ، پس معلمت هم شدم نمیگم دخترخالمی +ینی واقن تو کفم که این چرا فک کرده من تو رِزُمِی قراره خاطرنشان کنم دخترخالم تو این موسسه درس میخونه!؟ +هرچند بعدش توضیح داد که سحر واس کار رفته بود اونجا کلن ریده بود . واس همین بچه ترسیده آبروشو...
-
پیش به سوی گذروندن این چند ماهه لعنتی
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 21:59
از الان میگم که صب پا میشم اولین چیزی باشه که ذهنمو تحت تاثیر قرار میده ::: قراره امروز خوب باشم ( شب که ازم پرسید چطوری؟ باید بگم عاااااااالی ) با nfs (مثه نید فُر اسپید شد ! ) آشتی کنم انقد نگم من مردادیم و درک کن! با بابامم آشتی کنم ساعت خوابمم تنظیم کنم اوخ راسی به فرنگیس هم بگم مشهد نمیام... ( از همش سختره این )...
-
S.O.S
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 21:59
میشه یکی هرروز ساعت 9 زنگ بزنه بیدارم کنه بگه مهلا پاشو مدرست دیر شد ؟ +آرزوم بود یه روز خواب بمونم واس مدرسه ! با وجود مامان بابایی که 25 ساله دارن صب زود پا میشن ممکن نی واقن :| امیدوارم تو دانشگام این اتفاق بیفته +عنوان:::یادش بخیر :دی آهنگ ریحانا که اومده بود چقد پریا حرص میخورد به سروناز یاد بده درستش اینه که بگه...
-
واقن دیگه تا این اندازه حقمه؟؟؟؟
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 21:57
خانومه به بابام گفت که 15-18 بهمن زنگ بزنین واسه انتخاب واحد و ... اصن شنیدم اشکم در اومد :(( و کلاسا احتمالن یه هفته بعد از تعطیلات 22بهمن شروع میشه +هی خدا :(( ینی تا امروز فقط خودمو با این فرضیه امیدوار میکردم که " از 3-4ئه بهمن که میری کلی باهاش خوش میگذرونی و سلیقشم میفهمی و تا 23بهمن فرصت داری کلی برنامه...
-
به ما مربط نمیشه به 88..... زنگ بزنین
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 21:57
یه قسمته ساختمون پزشکان بود، سنگ پیدا میکنن تو کنسرو لوبیا و زنگ میزنن شرکت و اونا هم هی میگن به ما مربوط نمیشه به بخش فلان زنگ بزنین، خوب؟ دقیقن الان 2صفحه ی دفترچم پره شماره های دانشگاه شد ! +نفر آخر هم یه شماره داد گفت 1 به بعد زنگ بزنین بهش، حالا بعدن میام میگم تا چندتا شماره ادامه یافت....
-
تذکر:غذای تکمیلی نباید جایگزین شیر مادر شود
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 21:57
این یکی هم تموم شد :( +اعتراف:::سرلاک مراحل 2و3 خوشمزه تره ولی سرلاک مرحله 1 از همه بیشتر حال میده + یه "موز و گندم و شیرش" مونده که امتحان نکردم +با چایی واسه عصرونه فوق العاده میچسبه +تهران بودیم دقت کردم آزاده هم تو اتاقش داشت. +بابام: فک میکنن واسه نوه ی خودم میخوام ، منو میفرستی دنبال سرلاک +
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 21:56
گذشت... هنوز هم نمیدونم کی بود... +خدایی انقد واست اهمیت داشت که نگفتی؟ +خیلی حساسم رو اینکه ت ت همه رو حفظ باشم. بیشتر از خودم بدم اومد که چه جوری یادم نمونده بود
-
its law
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 21:56
خیلی تز میدادم که من حسود نیسم و هرکی هرچی هس حقشه و..... در حقیقت من "واقن" نسبت به کسایی که هم سطح خودم هستن، حسودیم میشه !!! با پایین تر و بالاتر از خودم کاری ندارم، ولی کسایی که مثه خودمن، باید از من عقب تر باشن! بااااید! یا شایدم بااااید من خودمو بکشم تا ازشون جلو بزنم +قانونیه واس خودم +امروز دومین...
-
الو سلام دانشگاه؟؟؟
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 21:55
فردا باید زنگ بزنم دانشگاه بعد الان سواله زنگ بزنم چی بگم؟ الو سلام دانشگاه؟ منو میشناسی؟ نه واقن؟؟؟
-
نسبت تناسب
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 21:55
به هر نسبت که اتاق من تمیز تر باشه، لباسشوئی و سطل آشغال پُرمحتوا تره. +امروزم نسبت به دیروز خیلی کارای مفیدتری کردم ! خییییییلی +یه چی داشتیم به اسم تناسب معکوس، هنوزم نفهمیدم چیه. یک نقاش ساختمانی را در 5ساعت و نقاش دیگر... !
-
دور و ور سلطان
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 21:55
انقد از تهه دل به پادشاشون افتخار میکنن و آرزوی سلامتی میکنن براش ، خو حسودیم شد "واقن!!!!" +واقن موندم چرا میگن همه چیه این سریال توهین به ایرانیاس و نباید دید؟! +به هرحال واس ما که فرقی نداره :دی + لینک
-
هفته اول آبان بود آیا؟
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 21:55
خوب چرا نمیگه آخه کیه تولدش :( +واقن واس خودم متاسفم با اینکه چندبار بهم گفته بود، الان یادم نمیاد +واقن خیلی
-
رکورد جدیدم
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 21:55
مدت زمانیکه طول میکشه بعد از بیدار شدن از خواب ، صدام به حالت عادی برگرده به اندازه ی 4مین از رکورد قبلیم کاهش دادم و با افتخار به 6مین رسید +واقن بدم میاد وقتی صدام خوااااااابه
-
بد بود،خوب شد، عالی گذشت
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 21:52
دیشبِ من::: یه استرس که با گذشتن دقایق بیشتر میشد....تبدیل شد به نگرانی....سگ شدن و پاچه گرفتن یه مسیج که خوبه و بعدم اتفاقی که دو شب منتظرش بودم و امروز....خواب طولانی و سرکار نرفتن +دوس دارم بعد از لحظه های بد، خوب باشه، تا اینکه بعد از لحظه های خوب، بد باشه +شبیه جمله های شریعتی شد :دی +شریعتی هم آیا بعده گفتن این...
-
عواقب سرکار نرفتن
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 21:52
تنم میلرزه و میری قل بکشی، حوااااااست نییییییست..... به هر حال! تو دستای تو باید، به شیلنگ قلیون هم حسادت کرد +رستاک-ته سیگار (با اندکی انحراف به سمت چپ) +داستانی بود تا تونسم بفهمم اسمه اونجای قلیون، شیلنگه
-
عالی!
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 21:52
فردا یادم باشه بگم! الان نمیشه جاست حسه خوب! حسه عاااااااااالی