من مهلام :)

بخش نظرات سمت راست هر نوشتس به جونه بچم!

من مهلام :)

بخش نظرات سمت راست هر نوشتس به جونه بچم!

آیکون سووووت



اینجانب یک مهلای دست از پا درازتر داره این پستو مینویسه

یه خبر خوب و یه بد. خوب خودم ترجیح میدم اول بد رو بگم . پس اول بد رو میگم!

قسمته بد ماجرا اینه که من برگشتم ولایتمون :|:|:| بعله....رفتیم دانشگاه با بابام، ازون طرف گفتن 14م کلاس شروع میشه، ازونطرف گفتن 23وم خوابگاه میدن، بعدشم تو کل دانشگاه مارو پاسکاری کردن که تو این فاصله ما چیکار کنیم؟! که جواب آخرشون این بود خود دانشجوها یه فکری کنن! :))))

عاشقشونم اصن!خلاصه که باز 14م میرم واس ثبت نام خوابگاه ببینم باید چیکار کنم دیگه!اگه کلاسا تشکیل شه که باید بمونم نمیدونم کجا! ، اگه نشه هم که باید برگردم تا 23وم 

با همه خوبی و بدی من فقط  دوس دارم هرچییییی زودتر خوابگاه بدن مستقل شم فرزادو بتونم ببینم...

+ نکته ی قابل توجه دیگه. یه خانومه که عملن هیشکاره بود و من هنوز دانشجو نشدم به تیپم گیر داد!من کلاه + شال گردن و پالتو داشتم. خدایی خیلی با حجاب!ینی تو دانشگاه شال گردنرو پیچیدم دور گردن و دماغ و اصن فقط چشام زده بود بیرون، بعد بهم گفت شما دانشجو اینجایی؟ گفتم اگه خدا قبول کنه از یه هفته دیگه. گفت: آهان گفتم بچه های دانشگاه ما با این تیپ نمیان و شروع کرد چرت و پرت گفتن که نباید اینطوری باشی و ....

من واس دانشگاه 1دست لباس خیلی بلند و گشاد خریدم اصن قصد دارم تو اون 4سال همشم همونو بپوشم مثه فرم مدرسه :| وقتی انقد .... هستن ، منم جلو خودشون میشم اینجوری و بقیه رو میزاریم واس بیرون دانشگاه!والا!

+نکته ی دوم من از روزه ثبت نام عاشقه این مدیر گروهه فیزیک شدم!ینی مااااااااااااااااهه خانومه! همین سری هم که رفتیم کلی خوب بودیم باهم! اصن انتخاب واحدمم به جا 11م گفت الان اکی میکنم برات و دیگه این شد الان برگشتم شاهرود !

+نکته ی سوم برعکس این خانومه مهربون، مسئوله خوابگاه .... :| :| :|

+نکته ی چهارم. بازم مرسی خانوم فیزیکیه. همینطوری 17 واحد داد ! گفت بخوای میتونی تو حذف و اضافه 20تا برداری که فرزاد گفت اگه "میخونی" که 20تا بردار و بعد فهمیدم همون 17تا بسه!

+نکته ی پایانی ، برنامه ی کلاسی دارم ماااااااه! یکشنبه  5تا کلاس، دوشنبه 3تا کلاس، سه شنبه یه کلاس، چهارشنبه یه کلاس، پنج شنبه یه کلاس

حالا خودشم گفت تداخل داره و یه سری تغییرا میکنه ولی من به شخصه حاضرم یه روز یا دو روز تو هفته صبح تا شب کلاس باشم به جاش بقیش آزاد! 


حالا خبره خوب :)))

لپ تاپ خریدم بسی دوسشون دارم ایشونو


+من از شنبه صبح تا دوشنبه بعد از ظهر برنامه ی دقیقم این بود : صبح 8:30 بیدار میشدم و 9 از خونه میرفتیم بیرون تاااااا 3 . 3تا 4 میخوابیدیم و باز از 4 تا 10شب بیرون. 10 شب هم جنازم میرسید خونه. حالا شما فکر کنین همشم تو مترو اتوبوس مرکز خرید تاکسی و اینجور جاها....

و اینم بگم یه روز کامل شارژ تموم کردم و اصن یادم میرفت بخرم.و تو این 3روز "همه" افرادی که من از بدو تولد تاحالا میشناختم رسمن سرویس کردن منو :| گوشیمو سایلنت تو کیفم میزاشتم.ینی  در میاوردم ساعت نیگا کنم میدیدم مععععععععع 8تا مسیج 18تا میس کال !!!!تو هر مسیج هم حداقل 4 تا سوال که همش توضیح زیااااد لازم داره!

ینی اوناییم که جواب دادم اونایی بودن که 10 شب به بعد اس دادن و در حد 2 کلمه جواب دادم. واقن نمیشد همش گوشیم تو دستم باشه چون مطمئن بودم اونقدرررر بیحواسم که تو مغازه تاکسی جایی، جا میزارم (تجربشم دارم!)

خلاصه که نه خودمو گرفته بودم، نه کسیو فراموش کرده بودم فقط واقن وقته جواب دادن نداشتم.

اصن فرزاد هس! دیگه ایشونو ک میشناسین ! فرزاااااد!!!! دیگه ایشون با این همه ابهت :-x ، صبح زود یه مسیج صبح بخیر میگفتیم، شب هم یه مسیج خسته نباشید بهش میگفتم!

بازم من مچکرم به فکرم بودین ولی هرچی بشه میام برای همه تعریف میکنم :):-*


+تطبق گودر، 71ی آپ کردن وبلاگای دوسام....حدودن 40تارو خوندم.بقیه رو فردا میخونم :-*


+نه واسه زندگیه جدی،فقط واسه دوران دانشجویی....

.

.

.

عاشقه تهرانم :)


نظرات 3 + ارسال نظر
سیندرلا سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:19 ق.ظ

سلام عزیزم.خوبی؟
دلم برات تنگ شده بود.ایشالا با خوشی و لب خندون بری مهلا جونم و ساکن شی تو خوابگاهت.اشکال نداره تو دانشگاه رعایت کن بیرون دانشگاه بترکون.همون که پات ب په تهران باز شده و تنهایی اونجا نعمتیه.
لپ تاپتم مبارک چند خردی مهلا؟خوبه؟مارکش چیه؟
منم میخوام بخرم.
مواظب خودت باش.

میام میگم بهت الان
من که خیلی بیشتر دلم تنگ شده اول باید آپ هاتو بخونم :-*

هیس سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 02:01 ب.ظ http://1362hiiiis.blogfa.com

سلام مهلا جان..ژس فردا تموم میشه تمام انتظارت...چقدر خوب..امیدوارم همیشه همیشه شاد و خندون ومصمم باشی عزیزم..تمام ژست های از دست رفته رو خوندم وکلی نیرو گرفتم..من هر وقت میام وبلاگت دلم واسه دوران مدرسه وشیطنتام تنگ میشه

کی بشه این پس فردا بیاد؟!!!!!
مرسی هیس جون:-*

[ بدون نام ] سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:03 ب.ظ

واسه پست بالا(!)===>ینی عااااااااااااااااااااااااشق همین تاروف نداشتناتم :*****************

این کامنتو یه لحظه احساس کردم خودم واس خودم گذاشتم! خیلی مثه کامنتای خودم بود!
اسم چرا ننوشتی خوب؟! نیلوفر تویی!؟ :دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد