-
کتک کاری
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 21:51
بعدازظهر همینجوری بیکار بودم گفتم بزا بخوابم ! :دی تو خواب با 3تا دخترخاله ها اسااااااسی دعوا میکردم.در حد پاره کردن مانتو و خراب کردن موهای همو ... 45مین از خوابم گذشته بود که بابام اومد کنار تختم بیدارم کنه، تا دست زد بهم ، ناخوادآگاه یه مشت کوبوندم به پاش :)) +انقد تو نقش تو خوابم غرق شده بودم ینی! حالا که قراره...
-
تمرین نقاشی
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 21:51
2ماهیه تمرین رژلب زدن میکنم امشب جلو آینه وقتی با دقت داشتم تمرین امشبمو انجام میدادم، یه لحظه یاد دوران ابتدایی افتادم که موقع رنگ کردن نقاشی مشکل اصلیم همین بود که مدادرنگی از خط و کادر نقاشی بیرون نزنه :دی +رژ زدن دقیقن همون رنگ کردن نقاشیه بچگیه، ولی یه مرحله سخت ترش، کاغذ ثابته، ولی لب آدم تکون میخوره خو وسطه...
-
چقد همه چی عوض شده :دی
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 21:51
قرار بود ماکارونی درست کنم.... من: سلام بابا گوش چرخ کرده نداریم، غذا از بیرون بگیر :دی بابا: تازه گرفته بودم که ؟مطمئنی؟ من: آره کلی گشتم.فقط گوشت و مرغ داریم .... .... یک رُب بعد ::: بابا: مهلا واقن این چیه؟؟؟چه جوری ندیدی اینو؟ من:ئه...گوش چرخ کردس اینا؟! پَ چرا مرغه؟ ... بابا:با چه اعتماد به نفسی کلاس آشپزی میخوای...
-
چرا اینکارو با من کردییییی؟ :(
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 21:51
دانشجوی این رشته باید به فیزیک علاقهمند باشد به این معنی که از آنچه یاد گرفته است بتواند در زندگی روزمره خویش استفاده کند.برای مثال با توجه به معلومات فیزیک دبیرستانی خود بررسی کند که آبی که از شیر آب میریزد چرا به تدریج باریک میشود و سطح مقطع آن در این هنگام به چه حدی میرسد؟ .... +خو لامصب تو که این سوالو طرح...
-
تز دادنام!
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 21:50
روزایی که من حس سرماخوردگی دارم، هوا ابری و بارونیه یا روزایی که ابریه و بارون میاد ، من احساس میکنم سرما خوردم؟ +اگه اولی باشه،میتونم تو زمینه پیش بینی وعضیت هوا موفق باشم :دی +ازون باروناییه که دوس دارم برم زیرش! ساعت 3ئه ظهر...هوا تاریک....همه چراغا روشن....دونه های خیلی درشت بارون...صدای رعد و برق.....بوی بارون...
-
این روزها همه بی حنبه شدن دیگه...شما چطور؟!
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 21:49
لامصب جنبه تعریف ندااااااااااشت!!! :)) 1مین بعده اینکه قبلیو گذاشتم تبدیل شد به یه تگرگ شدید که حس میکنی پنجره الان میشکنه واقن دارم میترسم انقد که افتضا شدیده :-s +همچنان ادامه داره ها! +من و تو میرفتیم خیس بشیم با هم چترو جا گذاشتی آخخخخ این دفه بازم .... من و تو و بارون ، 3تا دیوونه (موزیک همین حرفا - آلبوم ما 2)...
-
دارم عاشق میشم کم کم :))
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 21:49
باحااااااالترین بارونیه که تاحالا دیدم:)) ازون بارون بوگندوآ هم نی ! پنجره رو وا کردم اصن یه بوی خوبه خاصی میومد! +فک کنم نشونه های عاشق شدنه :)) + لینک باحالیه ! +آرزو ::: کاش الان همه گربه ها وسطه خیابون بودن
-
آب یا شیر؟
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 21:49
نه واقن، به شما میگفتن لیوانای آبو خودت باید بشوری، تصمیم نمیگرفتین دیگه به جا آب، تا حد امکان شیر بخورین؟؟؟ +بعد الان یه روز شیر نداشتیم من کلیه درد گرفتم :| +کسی از رازه شیرخوردن من اطلاع نداره :دی
-
به دادم برس عمق این نیمه شب...
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 21:48
قَدِ اتفاقه تو کوتاه نیس... +رستاک- آلوده +خیلی جملش واضحه واسم، کاملن میتونم بفهمم... +تطابقش با حرف دله الانم باعث شد بزارم +خیلی دوست دارم که با فنقل مقایسم میکنی!:-*
-
قانون بقای استفاده از برق
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 21:48
بابا: دست که داری! از اتاق میای بیرون چراغو خاموش کن. هم آشپزخونه روشنه، هم اتاق خودت من: به جاش کامپیوتر خاموشه +نکته: میزان استفاده از برق،کم نمیشود، زیاد هم نمیشود، بلکه فقط از نوعی به نوع دیگر تبدیل میشود
-
استعدادیابی
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 21:48
تو هیچ زمینه ی خاصی خودمو بااستعداد یا بالعکسش نمیدونم یه جورایی هرچی بخوامو میفهمم ولی خدایی تو یه زمینه کاملن شوووووت تَشیف دارم پرتاب اشیا ! از جمله افتخاراتم میشه به 3 مورد اشاره کرد 1. یکی از بچه های کلاس میخواس بخنده،از 4 تا میز اونور تر صدا میزد میگفت مهلا پاکن بده :) 2.همیشه دور سطل آشغال اتاقم پره، ولی توش...
-
از دیشب مونده بود تو ذهنم
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 21:47
چشای پشه کجان؟؟؟؟
-
اتک !
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 21:47
دقت کردم که فهمیدم.... یه ساعت پشه دورم ویز ویز میکنه،پا میشم میرم پیف پاف پیدا میکنم میارم میزارم کنار مانیتور...منتظر میشم ک بیان..... همینجور منتظر... اصن صداشونم در نیومد دیگه +از هیکل و ابهت پیف پافه میترسن آیا!؟ +اگه همه جک جونورا مثه پشه ها عین سگ بترسن از پیف پاف، که خیلی عالیه! میشه یه طرح خوب از توش در...
-
دوران کنکورم
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 21:45
من:فردا صُب کی پا میشی؟ بابا: 10:30 من: خوبه، پَ 9 منو بیدار کن :) +بعده کنکورم هم ادامه پیدا کرد
-
گشادی و درآمد زایی
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 21:44
من( خطاب به همه ) : هرکی این شالو واسم اتو کنه، بش 5تومن میدم همه : نچ! من: باشه پَ خودم اتو میکنم نفری 5 تومن باید بم بدین :)
-
سبک فکری دهه 50
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 21:43
میفهمم! خوشالم فهمیدم!یه رابطه ی بیش از حد سرراست و مستقیم مهمونایی که از شهرای دیگه میان خونمون، هرچی پسر مجرد توشون بیشتر باشه، بهونه های دخترخاله ها واس اومدن به خونمون هم بیشتر میشه ! +به خالم امروز تذکر دادم که درسته بهش حداکثر 30 میخوره،ولی همسن بابامه! نتیجه : فردا 2تا دخترخاله هام میان +ترشیدگی بد چیزیه، ترس...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 21:11
دارم پستارو مرتب میکنم....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 آذرماه سال 1391 17:17
5
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 آذرماه سال 1391 14:57
hgjgh
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 آبانماه سال 1391 03:23
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 آبانماه سال 1391 17:37
این منم............... نه من واقن نمیتونم برم.... نه به خاطر دعوام با بابا و امیره نه به خاطره اینکه مهمونیو دوس ندارم........ واقن از تهه دل ناراحتم که مهمونی تو این بازه ی زمانیه که من آرزو میکنم دیگه نباشم...... خیلی میخوام برم ولی داغونم... گفتم برم دوش بگیرم بهتر شم....رفتم چشم افتاد به آینه شرو شد.....5مین نشستم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 آبانماه سال 1391 15:19
... باوجود اینکه مطمئنن "بی شعور" خطاب میشم اگه نرم مهمونی و کاملن قصدمم همینه، ولی الان که اس داد احساس کردم خیلی دوس داره ناراحت نباشم و .... واقن دو دل شدم که برم یا نه !
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 آبانماه سال 1391 11:09
تو خواب هم دیگه من بازندم..... تا این حد اوضام توپه !!!
-
دلم "مهلا" میخواد.....
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1391 18:22
ینی تنها چیزی که الان لازم دارم اینه یه مهمونی باشه، خونواده ی مامانم اینا + مامان بابای خودم باشن بعد طبق معمول آخرین نفر برم که همه باشن بعد یکی یکی به همه که دست بدم و اساسی قهوه ایشون کنم +کاش امشبم ازون خوابا ببینم که همشونو دارم تا حد مررررگ میزنم تو خواب +امروزم (بجز 7مین) همش تو خونه...دیگه از ساعت 6 تا الان...