من مهلام :)

بخش نظرات سمت راست هر نوشتس به جونه بچم!

من مهلام :)

بخش نظرات سمت راست هر نوشتس به جونه بچم!

left SHIFT

خیلی وقت پیشا جلو یکی داشتم چت میکردم بعد خیلی توهین آمیز برگشت گفت تو که انقد ادعات میشه چرا واس "!" گذاشتن از شیفتِ چپ استفاده نمیکنی!؟


هیچی دیگه الان داشتم کیبوردو نیگا میکردم،دیدم ئه شیفته چپم چقد از بقیه تمیزتره

+از همه بیشتر هم به space علاقمندم.به خاطره تفاوته صداش .....

+خودمو بکشم بازم هیچ کاری با شیفته چپ نخواهم داشت .نخطه سره خط

+قبلن بیکار بودم به مانیتور نیگا میکردم، امشب زدم تو خطه کیبورد

+چی میشد همه دکمه هارو یکی یکی در میاوردم قشنگ میتونسم تمیز کنم :-S

به یاده F:-* که تکون میداد کیبوردو صدا پوس تخمه میومد (as he said)

تجربه ی لذت پارتی داشتن :|

من : پریماه آدرس زبانکدتو بده؟

پریماه: فلانجا، فقط رفتی نگو دختر خاله منی :|

من: باشه ، پس معلمت هم شدم نمیگم دخترخالمی



+ینی واقن تو کفم که این چرا فک کرده من تو رِزُمِی قراره خاطرنشان کنم دخترخالم تو این موسسه درس میخونه!؟

+هرچند بعدش توضیح داد که سحر واس کار رفته بود اونجا کلن ریده بود . واس همین بچه ترسیده آبروشو ببرم اونجا

+کلن اصن با وجود پریماه خیلی امیدوارم به اینکار. نه اینکه ایشون واسم پارتیه کُلُفتی محسوب میشن اونجا، خیالم جَمه!

+خانومه خیلی بام مهربون بود.خیلی لطفن انرژی + که تا قبل از 20م بم زنگ بزنن :(

+انقد فرمه دانشگاه پر کردم ، اینجا هم دیگه شماره خونه رو با کد شهرستان نوشتم و

اولِ آدرس خونه اسمو شهرو دوباره نوشتم ...

کتک کاری

بعدازظهر همینجوری بیکار بودم گفتم بزا بخوابم ! :دی

تو خواب با 3تا دخترخاله ها اسااااااسی دعوا میکردم.در حد پاره کردن مانتو و خراب کردن موهای همو ...

45مین از خوابم گذشته بود که بابام اومد کنار تختم بیدارم کنه، تا دست زد بهم ، ناخوادآگاه یه مشت کوبوندم به پاش :))


+انقد تو نقش تو خوابم غرق شده بودم ینی! حالا که قراره فیزیکدان شم، ولی چی میشدم اگه بازیگر میشدما! 

+ واقن تا 5مین بعده بیدار شدن هم دوس داشتم بزنم یکیو :| مخصوصن اگه خوده نامردشون جلوم بودن.

+خوابم:::یه مهمونی مهم بود و بهشون گفته بودم 2ساعت قبلش بم خبر بدین حاضر شم. اینا کلی خوشگل شده بودن و اومدن دنباله من.گفتن بدو دیر شد :| حموم هم نرفته بودم حتی.دیگه از ماشین پیاده شدن چنان میزدیم همو.....پسردائیمم اول سعی میکرد جدامون کنه ، بعد انقد تو خواب بش گفتم نامرد اینا 3تان، بیا کمک ! که اومد طرف من و 2تایی زدیم لت و پارشون کردیم :|

+وسطه دعوا هم همه موضوعاتو میگفتیم! گیر بودم رو اینکه به من کادو قبولی ندادن :|

+احساس سبکبالی میکنم. واقن از تهه دل میزدمشون....بسی کیف داد

+ازین خوابای چرت و پرت که همش نشونه ی "بیکاریه محضه" زیاد میبینم جدیدن....

سبک فکری دهه 50

میفهمم!

خوشالم فهمیدم!یه رابطه ی بیش از حد سرراست و مستقیم

مهمونایی که از شهرای دیگه میان خونمون، هرچی پسر مجرد توشون بیشتر باشه، بهونه های دخترخاله ها واس اومدن به خونمون هم بیشتر میشه !


+به خالم امروز تذکر دادم که درسته بهش حداکثر 30 میخوره،ولی همسن بابامه! نتیجه : فردا 2تا دخترخاله هام میان

+ترشیدگی بد چیزیه، ترس از ترشیدگی بدتره،اینکه آدم بخواد خودشو نشون بده باز از همه بدتر!