خانومه به بابام گفت که 15-18 بهمن زنگ بزنین واسه انتخاب واحد
و ...
اصن شنیدم اشکم در اومد :((
و کلاسا احتمالن یه هفته بعد از تعطیلات 22بهمن شروع میشه
یه قسمته ساختمون پزشکان بود، سنگ پیدا میکنن تو کنسرو لوبیا و زنگ میزنن شرکت و اونا هم هی میگن به ما مربوط نمیشه به بخش فلان زنگ بزنین، خوب؟
دقیقن الان 2صفحه ی دفترچم پره شماره های دانشگاه شد !
+نفر آخر هم یه شماره داد گفت 1 به بعد زنگ بزنین بهش، حالا بعدن میام میگم تا چندتا شماره ادامه یافت....
این یکی هم تموم شد :(
+اعتراف:::سرلاک مراحل 2و3 خوشمزه تره ولی سرلاک مرحله 1 از همه بیشتر حال میده
+ یه "موز و گندم و شیرش" مونده که امتحان نکردم
+با چایی واسه عصرونه فوق العاده میچسبه
+تهران بودیم دقت کردم آزاده هم تو اتاقش داشت.
+بابام: فک میکنن واسه نوه ی خودم میخوام ، منو میفرستی دنبال سرلاک
+
گذشت...
هنوز هم نمیدونم کی بود...
+خدایی انقد واست اهمیت داشت که نگفتی؟
+خیلی حساسم رو اینکه ت ت همه رو حفظ باشم. بیشتر از خودم بدم اومد که چه جوری یادم نمونده بود
خیلی تز میدادم که من حسود نیسم و هرکی هرچی هس حقشه و.....
در حقیقت من "واقن" نسبت به کسایی که هم سطح خودم هستن، حسودیم میشه !!!
با پایین تر و بالاتر از خودم کاری ندارم، ولی کسایی که مثه خودمن، باید از من عقب تر باشن! بااااید!
یا شایدم بااااید من خودمو بکشم تا ازشون جلو بزنم
+قانونیه واس خودم
+امروز دومین چندش آورترین صحنه رو راجب گربه ها دیدم.
فردا باید زنگ بزنم دانشگاه
بعد الان سواله زنگ بزنم چی بگم؟
الو سلام دانشگاه؟ منو میشناسی؟
نه واقن؟؟؟
به هر نسبت که اتاق من تمیز تر باشه، لباسشوئی و سطل آشغال پُرمحتوا تره.
+امروزم نسبت به دیروز خیلی کارای مفیدتری کردم ! خییییییلی
+یه چی داشتیم به اسم تناسب معکوس، هنوزم نفهمیدم چیه. یک نقاش ساختمانی را در 5ساعت و نقاش دیگر... !
انقد از تهه دل به پادشاشون افتخار میکنن و آرزوی سلامتی میکنن براش ، خو حسودیم شد "واقن!!!!"
+واقن موندم چرا میگن همه چیه این سریال توهین به ایرانیاس و نباید دید؟!
+به هرحال واس ما که فرقی نداره :دی
+لینک
خوب چرا نمیگه آخه کیه تولدش :(
+واقن واس خودم متاسفم با اینکه چندبار بهم گفته بود، الان یادم نمیاد
+واقن خیلی
مدت زمانیکه طول میکشه بعد از بیدار شدن از خواب ، صدام به حالت عادی برگرده به اندازه ی 4مین از رکورد قبلیم کاهش دادم و با افتخار به 6مین رسید
+واقن بدم میاد وقتی صدام خوااااااابه
دیشبِ من:::
یه استرس که با گذشتن دقایق بیشتر میشد....تبدیل شد به نگرانی....سگ شدن و پاچه گرفتن
یه مسیج که خوبه
و بعدم اتفاقی که دو شب منتظرش بودم
و امروز....خواب طولانی و سرکار نرفتن
+دوس دارم بعد از لحظه های بد، خوب باشه، تا اینکه بعد از لحظه های خوب، بد باشه
+شبیه جمله های شریعتی شد :دی
+شریعتی هم آیا بعده گفتن این جمله ها، حس الانه منو داشت که میفهمید ئه جفتش 2تاس؟
تنم میلرزه و میری قل بکشی، حوااااااست نییییییست.....
به هر حال! تو دستای تو باید، به شیلنگ قلیون هم حسادت کرد
+رستاک-ته سیگار (با اندکی انحراف به سمت چپ)
+داستانی بود تا تونسم بفهمم اسمه اونجای قلیون، شیلنگه
بعدازظهر همینجوری بیکار بودم گفتم بزا بخوابم ! :دی
تو خواب با 3تا دخترخاله ها اسااااااسی دعوا میکردم.در حد پاره کردن مانتو و خراب کردن موهای همو ...
45مین از خوابم گذشته بود که بابام اومد کنار تختم بیدارم کنه، تا دست زد بهم ، ناخوادآگاه یه مشت کوبوندم به پاش :))
+انقد تو نقش تو خوابم غرق شده بودم ینی! حالا که قراره فیزیکدان شم، ولی چی میشدم اگه بازیگر میشدما!
+ واقن تا 5مین بعده بیدار شدن هم دوس داشتم بزنم یکیو :| مخصوصن اگه خوده نامردشون جلوم بودن.
+خوابم:::یه مهمونی مهم بود و بهشون گفته بودم 2ساعت قبلش بم خبر بدین حاضر شم. اینا کلی خوشگل شده بودن و اومدن دنباله من.گفتن بدو دیر شد :| حموم هم نرفته بودم حتی.دیگه از ماشین پیاده شدن چنان میزدیم همو.....پسردائیمم اول سعی میکرد جدامون کنه ، بعد انقد تو خواب بش گفتم نامرد اینا 3تان، بیا کمک ! که اومد طرف من و 2تایی زدیم لت و پارشون کردیم :|
+وسطه دعوا هم همه موضوعاتو میگفتیم! گیر بودم رو اینکه به من کادو قبولی ندادن :|
+احساس سبکبالی میکنم. واقن از تهه دل میزدمشون....بسی کیف داد
+ازین خوابای چرت و پرت که همش نشونه ی "بیکاریه محضه" زیاد میبینم جدیدن....
2ماهیه تمرین رژلب زدن میکنم
امشب جلو آینه وقتی با دقت داشتم تمرین امشبمو انجام میدادم، یه لحظه یاد دوران ابتدایی افتادم که موقع رنگ کردن نقاشی مشکل اصلیم همین بود که مدادرنگی از خط و کادر نقاشی بیرون نزنه :دی
+رژ زدن دقیقن همون رنگ کردن نقاشیه بچگیه، ولی یه مرحله سخت ترش، کاغذ ثابته، ولی لب آدم تکون میخوره خو وسطه کار!
+خط چشم دیگه حکم غول مرحله آخرو داره.هم اینکه رنگ مشکی از اول نقاشیارو کثیف میکرد.هم اینکه همچنان مثه مرحله قبل سطح لغزانه، بدتر از همه اینکه با یه چشم باید اینکار انجام شه :-s
( هنو تو مرحله قبلیم من)
+خودمونیم ولی راس میگن هر مشکلی ریشه در کودکی فرد داره!
قرار بود ماکارونی درست کنم....
من: سلام بابا گوش چرخ کرده نداریم، غذا از بیرون بگیر :دی
بابا: تازه گرفته بودم که ؟مطمئنی؟
من: آره کلی گشتم.فقط گوشت و مرغ داریم ....
....
یک رُب بعد :::
بابا: مهلا واقن این چیه؟؟؟چه جوری ندیدی اینو؟
من:ئه...گوش چرخ کردس اینا؟! پَ چرا مرغه؟ ...
بابا:با چه اعتماد به نفسی کلاس آشپزی میخوای بری، من نمیدونم :دی
+خداییشششش گوش چرخ کرده قبلنا دیده بودم،باهاش کار هم کرده بودم، این شکلی نبود!
+ خانومه خونه اگه با سلیقه باشه،باید رو همه پلاستیکا برچسب بزنه بنویسه کدوم مرغه کدوم گوش....که مامانه من اینطوری نی :|
+یکم مشکوم به مرغا و گاو گوسفندا....نکنه من نبودم یه خبرایی بوده که این همه شبیه هم شده گوشتاشون؟؟؟؟
+ به هر حال!!
+واس اینکه یادم بمونه ::: اون پلاستیکایی که برآمدگی داره مرغه، اونایی که یکم فشرده تر،گوش چرخ کرده
با این روش چشم بسته هم میتونم تشخیص بدم این 2تارو دیگه B-)
دانشجوی این رشته باید به فیزیک علاقهمند باشد به این معنی که از آنچه یاد گرفته است بتواند در زندگی روزمره خویش استفاده کند.برای مثال با توجه به معلومات فیزیک دبیرستانی خود بررسی کند که آبی که از شیر آب میریزد چرا به تدریج باریک میشود و سطح مقطع آن در این هنگام به چه حدی میرسد؟ ....
+خو لامصب تو که این سوالو طرح کردی جوابشو زیرش میدادی که من از صب درگیر نشم!!!!!!
+جونه بچت بیا جوابشو زیرش بگو بعد دیگه قول میدم خودم جواب همه چیو پیدا کنم ؟؟؟
+ یکی کمک کنه
روزایی که من حس سرماخوردگی دارم، هوا ابری و بارونیه
یا روزایی که ابریه و بارون میاد ، من احساس میکنم سرما خوردم؟
+اگه اولی باشه،میتونم تو زمینه پیش بینی وعضیت هوا موفق باشم :دی
+ازون باروناییه که دوس دارم برم زیرش! ساعت 3ئه ظهر...هوا تاریک....همه چراغا روشن....دونه های خیلی درشت بارون...صدای رعد و برق.....بوی بارون ....خیلی قشنگه !!!
+ با این حال ساعت 4:30 قرار بود برم مصاحبه،به دد گفتم بارون میاد حسش نی :دی
لامصب جنبه تعریف ندااااااااااشت!!! :))
1مین بعده اینکه قبلیو گذاشتم تبدیل شد به یه تگرگ شدید که حس میکنی پنجره الان میشکنه
واقن دارم میترسم انقد که افتضا شدیده :-s
+همچنان ادامه داره ها!
+من و تو میرفتیم خیس بشیم با هم
چترو جا گذاشتی آخخخخ این دفه بازم
....
من و تو و بارون ، 3تا دیوونه
(موزیک همین حرفا - آلبوم ما 2) به شدت توصیه میشود
+بارونه زدبازی هم که اصن تاااااجه سره :-*
+لینک به اون پست وب قبلی که من و مهنوش و فرنگیس زیر تگرگ ..!
+مطمئنم اگه سیگاری بودم، الان یکی میکشیدم :)) احساس میکنم حال میده تو همچین هوایی !
باحااااااالترین بارونیه که تاحالا دیدم:))
ازون بارون بوگندوآ هم نی ! پنجره رو وا کردم اصن یه بوی خوبه خاصی میومد!
+فک کنم نشونه های عاشق شدنه :))
+لینک باحالیه !
+آرزو ::: کاش الان همه گربه ها وسطه خیابون بودن
+بعد الان یه روز شیر نداشتیم من کلیه درد گرفتم :|
+کسی از رازه شیرخوردن من اطلاع نداره :دی
قَدِ اتفاقه تو کوتاه نیس...
+رستاک- آلوده
+خیلی جملش واضحه واسم، کاملن میتونم بفهمم...
+تطابقش با حرف دله الانم باعث شد بزارم
+خیلی دوست دارم که با فنقل مقایسم میکنی!:-*
بابا: دست که داری! از اتاق میای بیرون چراغو خاموش کن. هم آشپزخونه روشنه، هم اتاق خودت
من: به جاش کامپیوتر خاموشه
+نکته: میزان استفاده از برق،کم نمیشود، زیاد هم نمیشود، بلکه فقط از نوعی به نوع دیگر تبدیل میشود
تو هیچ زمینه ی خاصی خودمو بااستعداد یا بالعکسش نمیدونم
یه جورایی هرچی بخوامو میفهمم
ولی خدایی تو یه زمینه کاملن شوووووت تَشیف دارم
پرتاب اشیا !
از جمله افتخاراتم میشه به 3 مورد اشاره کرد
1. یکی از بچه های کلاس میخواس بخنده،از 4 تا میز اونور تر صدا میزد میگفت مهلا پاکن بده :)
2.همیشه دور سطل آشغال اتاقم پره، ولی توش خالی :)
3. با بچه ها یه دارت گنده میکشیدیم رو تخته کلاس،میرفتیم از دورترین فاصله ی ممکن با این گچ کوچولوها پرت میکردیم و یکیم امتیازاو مینوشت.
خو این که گفتن نداره، ولی با امتیازاتی مثه : عکسِ آقا، ساعت دیواری، و ... بنده همیشه Winner شناخته میشدم
+لازم به ذکر است با دست چپ،راست،هر دو پا، بدون عینک، با عینک هم نتایج کاملن مشابه بدست میاد :)
+خوش بحال شوهرم خدایی! کاملن خیالش راحته که از آسیب قندون و فنجون و گلدونایی که قراره به سمتش پرت کنم در امانه . حسودیم شد بش :دی
چشای پشه کجان؟؟؟؟
دقت کردم که فهمیدم....
یه ساعت پشه دورم ویز ویز میکنه،پا میشم میرم پیف پاف پیدا میکنم میارم میزارم کنار مانیتور...منتظر میشم ک بیان.....
همینجور منتظر...
اصن صداشونم در نیومد دیگه
+از هیکل و ابهت پیف پافه میترسن آیا!؟
+اگه همه جک جونورا مثه پشه ها عین سگ بترسن از پیف پاف، که خیلی عالیه! میشه یه طرح خوب از توش در اورد(آیکون مهلا در حال تفکر)
+مهمترین سوال زندگیمه که چرا تو یه جمع Nنفری هر جک و جونوری بیاد، صاف میاد طرفه من؟ (248بار اتفاق افتاد با حضور شاهده رسمی)
+الان پتانسیل دارم یه پیف پاف ببندم به کمرم برم وسط باغچه بشینم :دی
+باید امتحان کنم اسپری و دئودورانتم همچین تاثیریو داره؟
+شاید از تصویر آخر عاقبتشون رو پیف پافه ترسیدن که دیگه جلو نیومدن....شاید این عکسه ماله یکی از دوساشون بوده؟ آخی....شتریه که همه جا میچرخه آخر یه جا میشینه دیگه....
+یاد بنده خدایی که پیف پاف میزد به بدنش.... :دی
من:فردا صُب کی پا میشی؟
بابا: 10:30
من: خوبه، پَ 9 منو بیدار کن :)
+بعده کنکورم هم ادامه پیدا کرد
من( خطاب به همه ) : هرکی این شالو واسم اتو کنه، بش 5تومن میدم
همه : نچ!
من: باشه پَ خودم اتو میکنم نفری 5 تومن باید بم بدین :)
میفهمم!
خوشالم فهمیدم!یه رابطه ی بیش از حد سرراست و مستقیم
مهمونایی که از شهرای دیگه میان خونمون، هرچی پسر مجرد توشون بیشتر باشه، بهونه های دخترخاله ها واس اومدن به خونمون هم بیشتر میشه !
+به خالم امروز تذکر دادم که درسته بهش حداکثر 30 میخوره،ولی همسن بابامه! نتیجه : فردا 2تا دخترخاله هام میان
+ترشیدگی بد چیزیه، ترس از ترشیدگی بدتره،اینکه آدم بخواد خودشو نشون بده باز از همه بدتر!