سره کلاس آشپزی یه مامانه با دختره حدودن 13 14 سالَش اومده بود
بعد دخیه هی میرفت تو بقیه اتاقا که چراغاشم خاموش بود و کسی نبود....چندبارم رفت تو دسشویی
مامانشم تا میدید دخترش نیس گوشیشو در میاورد زنگ میزد به دخیه که ببینه درحال مکالمس یا نه
بعدم دخترشو صدا میزد و میرفت دنبال دخترش.....
سلام عزیزم!!! فک کردم منو یادت رفته!!! تو مسنجر هم ج مو نمیدادی دیگه نا امید شده بودم !!!
کلاس آشپزی ات تو حلقم!!!
بیخیال!!! میگم ی ورودی بهمن فقط درک میکنه من چی میگم!!!! ن!!؟ این روزا دوس دارم زودتر تموم بشه!!!
وای چقدر دخترا زود شروع میکنن دختر بازیو. طفلی مامانش.
فیلتر شکنم کار نمیکنه نتونستم هنوز وارد گودرت کنم آپ شدنی متوجه نمیشم واسه همون دیر میاما.
13 روز مونده!!! روزش که برسه میگم مفصل...
الان هستی؟؟؟!!!
چای آماده ست ... بفرما
بچه های الان بچه نیستن که
اییی چرا من اسمو ننوشتم تو کامنتم
پس بالاخره داری میری کلاس آشپزی ...
والا ننه ما اون قدیما از این کلاسا نداشتیم ... نفهمیدیم چه جوری
آشپزی رو یاد گرفتیم !
مادرا همیشه نگران بچه هاشونن ...
دختره چه ضایع بازی در میاورده